مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی فیلم» ثبت شده است

در این یکی دو ماه گذشته (وخصوصن دو سه روز اخیر ;) ) فرصت خوبی دست داد تا تعدادی فیلم ببینم. از دو سال پیش تصمیم گرفتم هفته ای یک فیلم ببینم. یک ترم هم با همین فرمون جلو رفتم. در آن بازه فیلم های خیلی خوبی هم دیدم و البته سعی می کردم در محتوای فیلم ها هم خیلی فکر کنم. از مدتی به بعد سعی کردم هر فیلم جدید بگونه ای با فیلم قبلی در ارتباط باشد؛ این ارتباط برای من گاهی کارگردان مشترک، گاهی بازیگر مشترک و گاهی هم ژانر یا موضوع مشترک بود. احساس کردم این جوری گین بیشتری دارد. به هرحال در صورتی این زنجیره ارتباط گسسته می شد که دوستی فیلمی معرفی می کرد و البته بلافاصله زنجیر ارتباط دیگری شکل می گرفت.

بعد از مدتی این عادت حسنه را ترک کردم. سال پیش وقتی دوباره آمدم آن را شروع کنم، با house of cards آشنا شدم و آن قدر فصل یکش خوب و آموزنده بود و بازی ها آن قدر شاهکار بودند که مطمئن بودم باید اول تا آخر فصل پنج آن را ببینم. سریالی که البته هرگز فصل پنجش را ندیدم. این اواخر آن قدر کشش داده بودند که حوصله ام را سر می برد (با این حال آن قدر آن سه فصل اول را دوست داشتم و بعضی سکانس ها در ذهنم مانده که فصول بعدش تصویر فیلم را خراب نکند).

این مقدمه طولانی را گفتم که بگویم مدتی است دوباره آن سنت حسنه را زنده کرده ام و فرصت کرده ام تعدادی فیلم ببینم. گفتم بعضی از آن ها را هم پیشنهاد دهم. به قول این برنامه ها، با ما همراه باشید:))

  • Abolfazl

1

امتحاناتم بالاخره تمام شد. ترم سختی بود. خیلی سخت. به شخصه فکرمی کنم چیزی که باعث شد در انتها، نتیجه  فاصله زیادی با مطلوب داشته باشد، زیاده روی خودم بود. بیشتر از بیست واحد کار درستی نبود(الان معتقدم حتی بالای 16 واحد هم نادرسته:د). پنج روز هفت و چهل و پنج هم همینطور هرچند از اواسط ترم آن را به سه روز رساندم:))

چه حسرت ها که بر دلم نماند. درمقایسه با ترم قبل، چه تئاترها که رفته نشد و چه قدم ها که زده. چه بسیار کتاب هایی که به پایان نرسیده، رها شدند و چه بسیار شب ها که خواب به چشمانم گذر نکرد. با این حال بزرگ ترین دستاوردی که این ترم برایم داشت مشخص تر شدن مسیر زندگی ام بود. اکنون تا حد خوبی به چیزهایی که باید فکر می کردم، فکر کردم. از بی انگیزه ترین حالت ممکنِ خودم شروع کرده و به تدریج تمام انگیزه ها و هدف هایم را مشخص کردم. تقریبن می دانم چه مساله ها و سوال هایی برایم در چند ده سال آینده (اگر عمری باشد) قرار است مطرح باشد (و چه مسائلی قرار است مطرح نباشد). تنها چیزی که باقی می ماند، پذیرفتن هزینه هایی است که تصمیم هایم در ادامه تحمیل می کند و اینکه اگر در مسیر جای خوش آب و هوایی دیدی توقف زیادی نداشته باشی که احتمالن شب می شود و به موقع به مقصد نمی رسی!

2

تا عید احتمالن مهاجرت می کنم! به نظرم خرید دامین و مهاجرت از بیان، مرا بیشتر به نوشتن ملزم خواهد کرد و به نوعی انگیزه بیشتری دهد هرچند شاید جنس نوشته هایم را عوض کند. حداقلش این است که دیگر نوشته های این تیپی نخواهم داشت:)) تنها مشکلی که وجود دارد این است که نمی دانم آیا می خواهم همه این مطالب(با نهایت حذف چند مورد) را هم منتقل کنم یا نوشتن را از نو شروع کنم (و هر ازگاهی به نوشته های قبلی ام لینک بدهم). هرکدام از این انتخاب ها شرایط خاص خود را دارند. به زودی دراین باره هم تصمیم گیری خواهم کرد.

3

خطر اسپویل

ربه کا را دیدم. صداقت، فروتنی، دست و پا چلفتی بودن و از جنس دوینتر نبودنِ فونتین(تو فیلم اسم نداشت فکر کنم!) را خیلی دوست داشتم. بازی خیلی خوبی ارائه داده بود. بطور کلی شخصت پردازی فیلم خوب بود. اینکه رفته رفته زن جدید، زن قدیم را با توصیفات دیگران می شناسد جذاب است.  یکی از قسمت های جالب فیلم جایی بود که همسر جدید دوینتر وارد عمارت ماندرلی می شد درحالیکه فقط یک حامی (که همون همسرش باشه) داشت و کلی بدخواه. شرایط خیلی سختی است. حتی سخت تر نسبت به حالتی که هیچ حامی ای نداشته باشی. در حالت دوم حداقل از همان ابتدا برنامه ات مشخص است اما در حالت اول که گاهی حمایت حامی را به هردلیلی (نبودنش در یک کیس خاص و...) از دست می دهی و بطور نسبی آمادگی کمتری داری. احتمال شکستنت هم بیشتر است چرا که اطرافیان با هربار حمایتِ حامی، ممکن است رفتارهایی دورتر از حد انتظار در قبالت انجام دهند. سوختن خانه هم سکانس خوبی بود. معماگونه بودنش خوب بود اما قابل حدس تر از هرکار هیچکاک و در نهایت اینکه درانتها دوباره فونتین سعی کرد خودِ خودش و ارجینال باشه تا شبیهِ زن قبلی جالب.

4

می خواهم سلسه مطالبی را شروع کنم و درباره عدالت بنویسم. به زودی این کار را خواهم کرد.


  • Abolfazl

 

خطر اسپویل

همه فیلم هایِی که وسطش حس کردم بهتره نیمه کاره رهاش کنم اما دوباره به هردلیلی ادامه اش را دیدم فوق العاده از آب در آمدند. یکی مونده به آخریش the usual suspect بود و این یکی فیلم ایتالیایی و بی نظیر life is beautiful . اولِ فیلم همه چیز اوکی است وهمه شادند:) دوبله انگلیسی اش هم واقعن قابل قبوله. حتی خیلی قابل قبول! سکانس اول فیلم هم با نمکه هرچند خیلی باهاش روبرو شدیم. قیافه، نحوه حرف زدن و رفتارهای گوئیدو هم نوید یک کمدی موقعیت رو میده (خودتان بالا و پایین پریدن های بنینی رو موقع اسکار گرفتن ببنید تا دستتون بیاد:دی)Buon giorno, Principessa گفتن هایِ گوئیدو هم عالیه ( مخصوصن اونجا که پشت میکروفون می ره). حتی شوخی های فیلم هم قابل قبول است. خب الان احتمالن می پرسید چته؟ بشین فیلم به این خوبی رو ببین اما من این روایت را دوست ندارم. انتظار فیلم تفکربرانگیز رو داشتم چرا که مهدی عزیز فیلم را معرفی کرده.(یک سال طولش دادم! تنها فیلمی که مهدی معرفی کرده و به نظرم درحد و اندازه های تعریف هایش نبود pulp fiction بوده اما خب بعدش متقاعد شد:)) ) بالاخره درست جایی که یک دفعه چند سال بعد را می ببینیم که بچه پنج ساله دارند، بیخیال ادامه دیدن می شوم و می گویم حوصله اش را ندارم. این جور فیلم ها خوب است ولی برای با چیپس و پفک خوردن:دی. 

  • Abolfazl
Image result for the birds is coming

اخیرن دو فیلم بی نظیر "پرندگان" و "سرگیجه" از هیکاک را دیدم. توجه به جزئیات، تعلیق های بی نظیر، فیلم برداری های کم نقص و مسترشات های فوق العاده، داستان های پرکشش و نگاه های بعضن عجیب هیچکاک تنها گوشه ای گیرایی فیلم ها برایم بود. احتمالن از این به بعد با دقت بیشتری فیلم ببینم! با این حال گمان می کنم کمی نسبت به "پرندگان" کم لطفی شده. دلیلی که به ذهنم می رسه مقایسه با فیلم های "سرگیجه" و "روانی" هست. با این حال از معدود های حرف های درست فراستی اسن است که پرندگان را با هیچ مدیوم هنری دیگری جز سینما نمی توان ساخت. سکانس آخر بی نظیر است. سکانس آخر vertigo نیز از چند منظر قابل دیدن است و به طور کلی پیچیدگی بیشتری هم دارد.

پی نوشت 1: از طرفی دوست دارم برم بقیه فیلم های هیچکاک رو ببینم و از طرفی هم می ترسم زود تموم بشن و دیگه چیز درخوری برای دیدن نداشته باشم!
پی نوشت 2 : شاید یکی از بهترین کلاس های دوران دانشگاهم کلاس انسان در اسلام باشد. فیلم های خوب و جالبی به معرفی استاد آن کلاس دیدم که فیلم های هیچکاک هم در کنار تلقین و یک ذهن زیبا و ... جز آنها حساب می شود.
  • Abolfazl

پیش نوشت 1 : خیلی خوشحالم که دوباره سنت هفته ای یک فیلم را مثل ترم 2 احیا کرده ام. هفته ی پیش از پیش دو قسمت از  The Pirates of Caribbean Sea رو دیدم و هفته پیش هم Arrival و این هفته هم فیلم فوق العاده  The Imitation Game و این آخری رو بسیار دوست داشتم. قبل از نوشتن درباره بازی تقلید کمی از Arrival می نویسم. موضوع فیلم را خیلی دوست داشتم و به نظرم امی آدامز خیلی خوب بازی کرده بود. یه جورایی مثل interstellar بود ولی خب نولان کجا و سایر کارگردان ها کجا.به هر حال زبان شناسی جز موضوعاتی بوده که همیشه دوست داشتم راجع به آن تحقیق کنم اما هنوز قدمی جدی برای آن برنداشته ام. قبل ها کمی درباره چامسکی و کارهایی که کرده خوانده بودم اما آن قدر ها یادم نیست اما این جا می نویسم تا یادم نرود که کتاب هایی از او در باره زبان شناسی بخوانم. شاید هم رفتم در مورد کامپایلر ها کمی بدانم که به نظرم خیلی بی ارتباط نیست. یادم است در وب مایندست محمدرضا هم چیزهایی از چامسکی خوانده بودم اما الان یادم نیست!

پیش نوشت 2: اولش قراربود سه نفری یه قیلم ببینیم که به نظر دو دوست دیگرم این فیلم جذاب نمی اومد ولذا هم زمان من بازی تقلید رو دیدم و اون ها هم فیلم مد مکس.کلن یکی از دوستام وقتی بهش می گی بیا فیلم ببینیم اولین سوالی که می پرسه اینه که جنگی هست یانه؟ بعدش هم میگه شمشیریه یا تفنگی؟! کلن فوق العاده است :دی


آلن تورینگ را خیلی دوست دارم; سماجت اش برای ساختن ماشین اش، نبوغ کم نظیرش، بی توجهی به گفته های دیگران در عین تلاش برای ناامید کردنش و مهم تر از همه حوزه کاری اش را. در کل برایم سرنخ خیلی خوبی بود که بروم و در مورد جنگ جهانی دوم بیشتر بخوانم. سال پیش یک کتاب درباره جنگ جهانی اول از انتشارات ققنوس خریدم که متاسفانه نخوندمش و البته فکر هم نکنم که بخوانم. در واقع جنگ جهانی اول به اندازه جنگ جهانی دوم جذاب نیست.صرفن در کتاب فروشی به نظر جذاب می آمد و اکنون به این نتیجه رسیده ام که دوست دارم اگر هم در مورد تاریخ چیزی بخوانم آن حوادث تاریخی را دربستر رمان بخوانم. اگر بخواهم مثالی از نوع فیلم بزنم می توانم به فیلم در چشم باد جعفری جوزانی اشاره کنم که آن را بسیار دوست داشتم و به نظرم بسیار فاخر است وبه قول مهدی عزیز تو پوشه distinguished هام قرار می گیره:دی

باید بگویم به رمزنگاری بسیار علاقه مندم ولی نمی دانم باید از کجا شروع کنم. شاید برای شروع خوندن کتابی که از کتابخانه گرفتم و دارد فرت وفرت تاخیر می خورد یا دنبال کردن یک کورس در این زمینه در کورسرا و سایت های مشابه بد نباشد! به نظر بی ربط می آید ولی زیادی مربوط است که از کارشناسی متفرم ولی می دانم تا یادنگیرم نمی توانم کارهای پژوهشی درست حسابی انجام دهم لذا در عین تنفر آن را دوست دارم! به نظرم اگر روزی بر فرض محال بخواهم استاد بشوم و آموزش دهم (بافرض وجود دانشگاه در آن زمان و فراموش کردن حرف های محمد رضا) آنگاه دانشگاه خودمان را انتخاب خواهم کرد. احساس می کنم واقعا جنس کارهای ریاضیاتی ای که در دانشکده ما نسبت به شریف می شود کمتر است. حتی دانشکده ما در مقطع ارشد گرایش مخابرات رمز ندارد. حتی استادی که در این حوزه کار کرده باشد هم نداریم هرچند اساتید نسبتن خوبی در زمنیه سیستم و میدان داریم به نظرم. علاوه براین به نظرم کمی اعتماد به نفس بچه های ما نسبت به شریف کمتره واین اذیتم می کنه. اگه بخوام خلاصه در مورد اقداماتم درباره مورد دو بگم  باید بگویم که دانشگاه چندین دکتر صراف نیاز داره :)))). بعدن درمورد ایشون و شخصیت فوق العاده و دوست داشتنی و کم نظیرشون می نویسم.
کمی بیشتر درباره فیلم:

Sometimes it is the people no one imagines anything of who do the things that no one can imagine. Alan Turing:
یکی از جالب ترین لحظات فیلم به نظرم زمانی بود که تورینگ کد انیگما رو شکست و بعد از فهمیدن پیام های آلمان ها فهمیدند که قرار است در فلان جا فلان ناو انگلیس مورد حمله قرار بگیرد و متیو گود تصمیم می گیره تماس بگیره و خبر بده که از کشته شدن صد ها بی گناه جلوگیری بشه اما تورینگ تلفن رو میکشه و بعد از زد وخوردی که صورت می پذیره میگه اگه الان بگیم کد انیگما رو شکستیم و از چنین حمله ای جلوگیری کنیم اون وقت آلمانی ها متوجه ماجرا خواهند شد و تا ظهر ارتباطات خودشون رو قطع خواهند کرد و تمام این دوسال تلاش هدر می شه لذا ما (در واقع آمار و احتمالات و ریاضیات) تصمیم می گیریم که کی بمیره و که نمیره و بر اساس آنچه در نهایت منجر به شکست آلمانی ها شود عمل خواهیم کرد اما برادر یکی از همون متخصصین رمز در همون ناو بود و به نظرم سکانس رو خوب از آب در آورده بودند اما مهم MP آنها بود که به آن ها اجازه می داد چکار بکنند. به نظرم باید یکبار برای همیشه بشینی و درباره اصول اخلاقی زندگی ات فکر کنی و بدانی قرار است در دو راهی های اخلاقی چه بکنی تا در دوراهی های اخلاقی دیگر فکر نکنی! نحوه به استخدام درومدن تورینگ هم خیلی سکانس جذابی بود.
نکته دیگر نیز بندیکت کامبربچ بود که فوق العاده بود و مرموزی مارک استرانگ و آنچه درباره جاسوسی به شوروی هم کرده بود برایم جالب بود.(فازغ از صحت آنچه این فیلم ها به تصویر می کشن)

پی نوشت1: یادم نره مورد روبرویی رو!  ZRZM GFIRMT KRLMVVI LU GSV TMULINZGRLM
پی نوشت2: این رو هم ببینید. مال برنامه چرخ هست که دکتر میرزاوزیری درباره موضوع "رمزنگاری, رمزخوانی و پنهان نگاری" صحبت می کنن. البته خیلی ابتدایی هست که به نظرم بیشترش به خاطر سوالات بی خود مجری و چیزی از ریاضیات نداستن است وگرنه جذاب تر هم می شد. به هرحال آنقدر دکتر میرزاوزیری جذاب صحبت می کند که کل این ویدیو های مربوط به چرخ رو که ایشون حضور داشتند، یک شب نشستم حربصانه دیدم. خیلی استاد فوق العاده ای هستن و اینکه دغدغه اشون آموزش و گسترش ریاضی در جامعه است رو خیلی دوست دارم. حالا استاد داریم تو دانشکده دوست نداره به کارشناسی جماعت درس بده در حالیکه دکتر میرزاوزیری رسالت خودش رو آموزش و خوب کردن حس مردم به ریاضی می دونه و  آموزش به دبستانی، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاهی براشون فرق نداره .شاید حتی بیشتر دوست دارن با دانش آموزان سال های پایین در ارتباط باشن. یادم باشد بعدن در موردشون بنویسم. از خاطراتم با شهر ریاضی تا همیشه لبخند داشتن استاد عزیز.


  • Abolfazl