مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

چند روزی بود گلودرد و سرفه های طولانی به شدت آزارم می داد برای همین به دکتر رجوع کردم. شربت بالا نیز یکی از همان هایی است که دکتر تجویز کرد اما نکته مهم راجع به آن بروشور همراهش است که به خط بریل برای نابینایان نیز نوشته شده است و حتی علاوه بر بروشور روی جعبه ی شربت نیز، مواردی به خط بریل دیده می شود. برایم بسیار جالب بود و تا به حال چنین چیزی را ندیده بودم و بسیار خوشحال شدم که شرکت تولید کننده چنین امکانی را برای آنها فراهم کرده است.

یادم است که مجلس نهم طرح کاندیدا شدن نابینایان برای مجلس را رد کرده بود. همان مجلسی که هر بار به یک بهانه وزیرعلوم پیشنهادی دکتر روحانی را رد می کرد. بگذریم.

سوال: آیا می توانم برای نابینایان کاری کنم؟

چند وقت پیش یادم است دیدم که در کانال خیریه سایبان پیامی از موسسه خیریه ای فرستاده بود که از ما تقاضای خواندن کتاب برای نابینایان را داشت.احتمالن موسسات دیگری نیز در سطح شهر باشند که به کمک شما برای ایجاد کتاب صوتی نیازمند باشند. حتی می توانید با یک جست و جوی ساده سایت هایی را پیدا کنید که بتوانید در این راستا قدم بردارید. این سایت یکی از ده ها نمونه ای است که احتمالن یا جستجو پیدا خواهید کرد و بدانید که لازم نیست صدایتان زیبا باشد. کافی است رسا بخوانید.


پی نوشت 1: یادم است در کتاب های دبیرستان طه حسین و هلن کلر را به عنوان دو شخصیت برجسته نابینا و سمبل گذر از سختی ها و رنج های نابینایی شناختم. می توانید نام تعداد دیگری به همراه خلاصه ای کوتاه از زندگی آنها در اینجا ببینید.

پی نوشت 2 : یکی از کتاب های جالبی که اخیرن خوانده ام کتاب " روزی که صدا ها را دیدم" دکتر میرزاوزیری است که ماجرای مادرشان است که از هنگام تولد نابینا بوده اند اما در نهایت همین چند سال پیش توسط دکتر قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت دکتر روحانی، عمل شده و بینا می شوند. می توانید کتاب را اینجا دریافت کنید. (سایت خود ایشان). مثل سایر کارهای داستانی دکتر میرزاوزیری، ریاضیات هم نقش قابل توجهی در داستان دارد.

  • Abolfazl

1- استاد ماشین می گوید ما تنها کشوری هستیم که شرایط نامی دستگاه ها رو رعایت نمی کنیم. روی موتور نوشته فلان قدر بار و درنتیجه فلان قدر جریان نامی و ما فلان قدر از آن می کشیم و عمر دستگاه هم کوتاه می کنیم. اصلن همین آسانسور دانشکده خودمون که ملت مینیمم ۱۰ تایی میریزن توش (این حالت خوبشه تازه!) و نتیجش هم همین میشه که دائمن داریم تعمیرکار آسانسور میاریم!

2- فکر کنم موسسه ای نبود که دانشگاه  دیروز امتحانش را برگزار نکرده باشد! از مدرسان شریف و قلمچی گرفته تا علوی و حتی اندیشمند که یک آزمون برای بچه های دبستانه! همین که به ما یک کلاس دادن که دیروز کلاسمون رو برگزار کنیم خودش غنیمته و باید از دانشگاه به شدت تشکر کرد! به هرحال کاری به این موضوع ندارم و این خود مجالی جداگانه برای بررسی می طلبد اما هنگامی که داشتم می رفتم سر کلاس دیدم انتظامات دو نفری جلوی در آسانسور ایستاده اند و به بچه ها می گویند که آسانسور ها خراب هستند! در همان جا مادری داد و قال می کند که ما فلان قدر داریم برای این آزمون ها پول میدیم و باید حوزه بچم آسانسور داشته باشه! بعد از کلی بحث می گذارند با مسئولیت خودش از آسانسور استفاده کند و من هم از آسانسور آن طرف تر بالا می روم اما در واقع هیچ کدام از آسانسور ها خراب نبود. به دلیل تعداد بالای افرادی که امروز تو دانشکده امتحان داشتند و همانطور که گفتم نهایت یکی دو کلاس خالی مانده بود و این حرف ها و البته احتمالن به علت اینکه بچه ها n نفری سوار آسانسور می شوند الکی می گفتن آسانسور خرابه ولی من به آنها کاملن حق می دهم. وقتی دانشجوی مملکت (من جمله خودم) این قدر شعور نداره که نباید بیش تر از حد مجاز سوار آسانسور بشن و هنگام سوار شدن دوستش به او می گوید بیا تو؛ "انشالله" که می ره، چه انتظاری میشه از بچه ها داشت. اصلن فکر می کنیم همه کارهامون با "انشالله" و "ماشالله" حل میشه. یا وقتی صدای "ظرفیت" بیش از حد مجاز است شنیده می شود فردی هی از آسانسور بیرون می رود و هی داخل می آید به این امید که آسانسور حرکت کند. 

3- ترم پیش بعد از دو هفته مراجعه پی در پی به استاد مشاور و عدم حضور ایشان در تایم های مراجعه دانشجو، بعد از یکی از کلاس هایشان ایشان را می بینم و می گویم که اگه می شه یه تایمی ست کنید که برای مراجعه خدممتون برسم. ایشان هم چند تایم مثل ساعت 8 شنبه یا 8 دوشنبه معرفی می کنند که خب قاعدتن کلاس دارم و این را به ایشان می گویم اما پاسخ جالب است! خب شما کی تشریف دارین که من خدمتتون برسم! به هرحال می گویند بیا و الان(تایم ناهار بود) برویم تا تیک استاد مشاور رو بزنم و به سمت آسانسور اساتید اشاره می کنند که برویم. اما وقتی می خواهم وارد شوم در دارد بسته می شود و استاد مشاورم با پایش در را نگه می دارند اما استاد دیگر در آسانسور می گوید چه وضعشه دکتر! اینقدر به این دانشجو ها رو نده! پررو میشن!

4- پویا می گوید می خواهد بداند که چه میزان از زمانش برای انتظار در  آسانسور خوابگاه و آسانسور های ابوریحان تلف می شود. می گوید می خواهد با کورنومتر این را اندازه گیری کند. به او می گویم مثلن یک هفته کامل از آسانسورها استفاده کن و یک هفته هم کامل از پله و در نهایت تایم این ها رو از هم کم کن وببین چقدر برای انتظار آسانسور و البته استفاده از آن تلف می شود. البته مثلن اگر حدس می زنی از آن یکی آسانسور استفاده کنی وقتت کمتر تلف می شود از همان استفاده کن تا تایم دقیق تری داشته باشی. او یک روز این کار را می کند اما ادامه نمی دهد.

5- دوستم چندباری که باهم سوار آسانسور بودیم و طبقه 9 پیاده می خواستیم بشویم(والبته کس دیگری در آسانسور نبود و احتمال سوار شدن کسی هم در همان لحظه نبود!)، طبقات فرد دیگر را هم فشار داد! هربار به او گفتم خب این چه مرضی است ؟! هیچ گاه توضیح نداشت! اما خدا رو شکر می کنم که آسانسور ها رو فرد و زوج کرده اند! اساسن مضربی می کردند بازهم بیشتر خوشحال میشدم! زمان هایی هم که آسانسور زوج حضور دارد(تنها طبقه ی فردی که می رود 9 است چون آخرین طبقه است) می گوید با این برویم. می گویم چرا و پاسخش این است که داریم امکان استفاده از آسانسور زوج را برای ساکنین طبقه 9 فراهم می کنیم (توضیح:فقط وقتی سوار آسانسور زوج هستی می توانی طبقه 9 بیایی و هنگامی که طبقه 9 هستی نمی توانی آسانسور را به آن جا فراخوانی!) و کلی هم به علت چنین خدمتی احساس خوشحالی می کند!

  • Abolfazl