مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

درباب کتاب ملت عشق

شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵

 شریعت می گوید: مال تو مال خودت، مال من مال خودم. طریقت می گوید: مال تو مال خودت، مال من مال تو. معرفت می گوید: نه مال منی هست، نه مال تویی. حقیقت می گوید:نه تو هستی، نه من.

 

ملت عشق
این که آن ببعی چه ربطی به کتاب دارد را خودم هم نمی دانم:دی آنرا به حساب همه بی ربطی هایی که هرروز در اینستاگرام و ... باآنها مواجه می شوید بگذارید.


اولین نکته ای که نظرم رو جلب کرد شیوه جالب روایت داستان بود. این که داستان تعداد زیادی راوی دارد و ما داستان مولانا و شمس رو اززبان افراد مختلفی می شنویم حتی خود مولانا وشمس خیلی جالب بود. تا به حال به یه هم چنین زاویه دیدی برای روایت داستان برنخورده بودم. این طور روایت به نوعی باعث شده بود هرشخصیت رو به خوبی درک کنیم؛ چه شخصیت هایی مثل مولانا ؛ چه افرادی دون مانند متعصب که صرفن سربه سجودانی به ظاهر دین دار هستند. به عبارتی وقتی شخصیت اول داستان به توصیف سایرین می پردازد به میزانی که فرد بتواند با شخصیت اول ارتباط برقرار  کند توضیحات او را می پذیرد. ممکن است بگویید احتمال افراط و تفریط بیشتر است اما من به شدت این نحوه روایت را دوست دارم.
دومین نکته ای که به نظرم خیلی جالب نبود طراحی جلد کتاب بود . به شخصه نپسندیدمش. امیدوارم در چاپ های بعدی انتشارات در جلد کتاب تجدید نظر کند. من جلد اصلی اش را بیشتر می پسندم.


سومین نکته ترجمه بود. درمجموع ترجمه روان و خوبی بود. ارسلان فصیحی بعضن از ترکیبات جالبی بهره برده بود. "رسوبات شب" یکی از این ترکیبات بسیار زیبا بود.
چهارمین نکته آشنا شدن با ماجرای شمس و مولوی از دید یک نویسنده ترک بود. تابحال راجع به موضوعاتی مثل این, از منظر یک نویسنده غیرایرانی ننگریسته بودم. منظورم موضوعاتی است که بیشتر به کشور من مربوط می شود تا یک فرد خارجی. بااین حال منطقی است که طرف مقابل مولانا را بیشتر باید به خودش منسوب بداند تا به ایران اما من در بیان داستان برخلاف آنچه در سایت ها دیدم, غرض ورزی خیلی خاصی مشاهده نکردم(البته باید یه مورد رو اشاره کنم که برخلاف تصور نویسنده آرامگاه شمس در ایرانه;) )
پنجمین موضوع پرفروش ترین کتاب ترکیه بودن است. به شخصه هیچ وقت نسبت به کتاب های پرفروش دید خوبی نداشته ام. دلیل خیلی خاصی هم ندارم اما به گمانم کتاب کیمیاگر کوئلو منشا این نظر بوده است. در میان پرده زیر دوست دارم کمی در باره کیمیاگر بنویسم که تاکید می کنم نظر شخصی من است و هیچ ارزش و اعتبار دیگری ندارد و هیچ ربطی هم به ماجرای این پست ندارد. پس skip کنید و جلو بروید:)


شروع میان پرده
 به نظرم کوئلو درمورد عرفان های نوظهور و بعضن رویا شخصی و عشق اون قدر پرطمطراق حرف زده که کم تر کسی رو می شناسم که این کتاب رو خونده اما لب به تمجید و اثرگذاری بالای آن نگشوده باشد! ولی من این نوع اثرگذاری رو نوعی توهم می دونم (دقیقن مانند وقتی که مهمونی می ریم و دوستمون رو می بینیم که زبانش خیلی خوبه و از فردا تصمیم می گیریم که ما هم کلاس زبان بریم و بیشتر تلاش کنیم اما فردا همون آش و همون کاسه! فقط عزت نفسمون رو به قول شعبانعلی پایین آوردیم) . من احساس می کنم که اونچه باعث میشه  یک فرد مسلمان و یه مسیحی و یه یهودی یه نفری که اصلا خدا رو قبول نداشته باشه  با کیمیاگر ارتباط برقرار کننه اینه که از هردین وآیینی یه سری موضوعاتی درکتاب مطرح شده همین وبس و البته لابلای آن ها، نویسنده با زیرکی سعی در القای مفاهیم مدنظر خودش داره

پایان میان پرده


خلاصه به کتاب های کم فروش بی هیچ دلیل منطقی ای حس بهتری دارم. اصلن به نظرم کتاب باید گروه های خاصی تحت عنوان مخاطب داشته باشد.
ششمین نکته این است که که به نظرم این کتاب می تواند در علاقه مندکردن ناعلاقه مندان به مولانا مفید واقع شود ! کلن درباب آشنایی بیشتر، دوست دارم  کتاب های جالب تری مثل پله پله تا ملاقات خدا از زرین کوب را هم بخوانم (اصلن بیاییم از مولانا بیشتر بدانیم. خیلی بده این که اکثرن آشناییشون با مولانا به آهنگ هایی که چاوشی خونده محدود می شه:)) )
و درنهایت به نظرم  فلش بکی که نویسنده در اول داستان به انتهای ماجرا می زند و اشاره به ماجرای کشتن شمش می کند، برای من بسیار جالب بود. شیوه رمان در رمان را هم یادم رفت که بگویم که من بسیار به آن علاقه مندم و اولین بار آن را درکتاب "پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد" از یوناس یوناسن ، دیدم.

فرازهایی از کتاب :

سنگی را اگر به رودخانه ای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر می دارد. صدای نامحسوس " تاپ" می آید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می شود. همین و بس.اما اگر همان سنگ را به برکه ای بیندازی ... تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب های راکد را به تلاطم در می آورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقه ای پدیدار می شود؛ حلقه جوانه می دهد، جوانه شکوفه می دهد، باز می شود و باز می شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه ها که نمی کند. در تمام سطح آب پخش می شود و در لحظه ای می بینی که همه جا را فرا گرفته. دایره ها دایره ها را می زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.

نظرات  (۵)

باید جالب باشه...مشتاق خوندنش شدم
سلام . نظرتون رو خوندم... زیاد پر محتوا نبود، ولی خب به نظرم قبل از مطالعه نباید دیدی منفی داشت نسبت به کتاب  .
من خودم راجع به کیمیاگر این حسو ندارم اصلا.... کیمیاگر رو شدیدا پسنیدم ، قرار نیست اونی باشه که ما میخوایم ! اونیه که هست!  و خاص خودش و درجه یک... 
البته سلایق فرق میکنه، نمیگم نظر شما اشتباهه یا درسته، ولی به هر حال به نظرم خوبه که نظرمونو بدیم، تخریب نکنیم ، مخصوصا اثری رو که انقدر مورد توجه بوده
پاسخ:
اولین نکته ای که باید بگم اینه که فک نمی کنم کتاب کیمیاگر رو تخریب کرده باشم! چرادروغ بگویم خودم بارها آن را خوانده ام وحتی گمان می کنم آن زمان ها(چندین سال پیش) قبل وبعد از خوندن کتاب انگیزه ام برای زندگی تفاوت داشت! اما فقط اندکی بعد با قبلش تفاوت داشت ونه بیشتر! نظرشما رو نمی دونم اما من بیشتر ترجیح می دهم واقع گرا باشم تا اینکه بیام ودم از انرژی های کیهانی وکائنات بزنم و از این کانال دارهای تلگرام که می گویند صبح خود را با فلان شروع کنید وبه خودتان فلان وبهمان بگویید دل خوشی ندارم !
به عبارتی اکنون احساس می کنم این کتاب به سان کتاب هایی چون بیشعوری خاویر کرمنت هست که بدرد این می خوره که افرادی که حتی توعمرشون چارتا کتاب نخوندن باهاش تو اینستاگرام عکس بگذارن وهشتگ معرفی کتاب, هشتگ کتاب خوانی , هشتگ فرهنگ و هزاران هشتگ دیگر بزنند ودم از مطالعه بزنند! بخواهم بهتر کتاب رو توصیف کنم می تونم از اصطلاح بازاری بودن کتاب استفاده نمایم!
دومین نکته ای که باید نظرتون رو بهش جلب کنم اینه که فک نمی کنم بسیارمورد توجه بودن یک اثر دلیلی بردرجه 1 بودن آن باشد و به گمان من شاید مخاطب خاص داشتن یک اثر  بیشتر دلیلی بردرجه 1 بودن وخاص بودن(طبق اصطلاح بکاربرده شده در نظر شما!) باشد.
اگه وقت کردید این رو هم بخونید شاید بیشتر متوجه منظورم شوید!
  • نجمه عزیزی
  • سلام ابولفضل خان! ممنونم که نوشتی
    در مورد طرح جلد گفتی، منم موافقم از طرح جلدش میترسم...درست شبیه اول آهنگای همون محسن چاووشی که صداهای نامفهوم میاد :)) در مورد ترجمه هم گفتی در مورد شیوه روایت هم گفتی اما موقع صحبت درباره محتوا رفتی سراغ کیمیاگر! آن را هم میگفتی خب!
    و اما مقوله فروش، به نظر من موزیکها و کتابهای پرفروش بیشتر در مورد برایند ذائقه و حس زمان و آدمها با ما حرف میزنند و از این نظر انعکاس دهنده های خوبی هستند.

    پاسخ:
    -کاملن باهاتون از نظرانعکاس ذائقه موافقم . عده ای چنین چیزی را دلیل برتری اثری می دانند. 
    -درباره محتوا هم دیگه گفتم اسپویل نشه:))) با این حال نوشته شما این خلا رو پر کرده:)
    -راستی یک تاک هم اون موقع از الیف شافاک تو تد دیده بودم(the politics of fiction) که هرچند بازم به محتوا کتاب بی ربطه:)) ولی خب به نظرم جالب بود و اگه ندیدید، ببینید:)


  • نجمه عزیزی
  • اگر همت کنم من هم در مورد پائولو خان مینویسم خیلی وقت است که باید مینوشتم به عنوان خواننده تمام آثارش ( تا انجا که خبر دارم)
    پاسخ:
    منتظر خوندن نوشته تون درباره پائولو می مونم:)
    البته من به جز کیمیاگر، تنها مکتوب ، خاطرات یک مغ، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد و کنار رود پیدرا نشستم و گریستم را خوانده ام البته همین ها را چند بار خوانده ام(به جز عنوان آخر).  با این حال احساسم اینه برای دوران نوجوونی مناسب بودند و یا آن زمان که تا این حد تحت احاطه مفاهیم مشابه مطرح شده در آن کتاب ها قرار نگرفته بودیم. نمی دانم چرا اکنون نمی توانم مانند قبل با آنها ارتباط برقرار کنم اما بازم خوشحالم که آن دوران اوقاتم را با کیمیاگر و فکر کردن بهش می گذروندم.
    من هم در حال خوندنش هستم
    زیبا ترین جمله کتاب اون جایی بود شمس و مولانا زیر درخت نشستند و شمس میگه برای شناخت یک جامعه باید درمونده ترین و بدبخت و بیچاره ترین اون جامعه رو بشناسی و به مولانا درباره جداییش میگه میگه تو قبلا با عقل موعضه میکردی اما بعد از این با دلت بهترین صفحه برای من همین بود
    پاسخ:
    کامنتت باعث شد دوباره یاد ملت عشق بیفتم:)
    خیلی دوست دارم سرفرصت دوباره یه نگاهی به کتاب بندازم. البته الان یک فایل صوتی دو ساعته و چهارده دقیقه ای و سی و چهار ثانیه ای هم برای شنیدن دارم که هنوز نشنیدمش :)

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی