مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

ریچارد: میل بی انتها به قدرت

سه شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷
 
ریچارد: اینو یادت باشه،
این ماییم که تعیین می‌کنیم چی گناهه، چی گناه نیست
کی قهرمانه، کی خائنه
 
- تا زمانی که رویا رو از مردم نگرفتی، امید به تغییر در اونها وجود داره
- پس رویا رو هم ازشون میگیریم!
 
ریچارد: این ترسه که به آزادی مشروعیت می بخشه. باید مدام مردم رو از اتفاق هایی که می خواد بیفته اما نمی افته ترسوند. از بمب‌گذاری مترو، مسموم کردن آب شرب توسط تروریست ها؛ کاری کن که از راه‌رفتن در یک خیابون تاریک و خلوت وحشت کنند. این فکر که هر لحظه خطری در کمین اونهاست، اون ها رو فلج می کنه ... ترس از بیکاری، ترس از بلایای طبیعی، ترس از آلودگی ... ترس، ترس، ترس ... ترس از زندانی‌شدن، از اعدام، از پلیس، از قاضی ... . باید ترس بر زندگی و هستی مردم‌ت مسلط بشه.
پیش نوشت: درباره محتوا تقریبن هیچ صحبتی نکردم تا برید تئاتر رو ببینید;)
 
دوباره حمیدرضا نعیمی، دوباره یک نمایش نامه معروف و روایت مدرن آن، دوباره تالار وحدت. با این حال تالار وحدت خلوت تر از همیشه است. بالکن اول تعدادی جای خالی دارد. همکف هم حدود یک پنجم اش (شاید هم کمی بیشتر) پر نشده. بالکن دوم و سوم که دیگر خالیِ خالی است.
نعیمی می گفت یک و نیم ماه است دنبال یک اسپانسر است تا بتوانند یک بیلبورد در سطح شهر داشته باشد اما هیچ جایی (بنیاد رودکی و ...) از او حمایت نمی کند که بتواند کارش را تبلیغ کند یا توضیح به حق او مبنی بر اینکه نباید دغدغه فروش داشته باشد و آن مربوط به اسپانسر است تا بتواند راحت تر و با فکر باز به خلق تئاتر بپردازد. احتمالن توضیحاتش و آن چه در یکی/دو مصاحبه حواندم، قیمت های بلیط را کمی توجیه می کند با این حال به نظرم باز هم گران اند. بگذریم.
 

من کارهای آقای نعیمی رو خیلی دوست دارم. اون قدر که هر تئاتری رو ببره رو صحنه دوست دارم برم ببینم. نعیمی کارگردانیه که دغدغه داره. برای مخاطب احترام قائله.
وقتی میگه هفت سال بازنویسی نمایش ریچارد طول کشیده و منتظر زمانی بوده که ضرورت اجراش با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و .. احساس بشه نشون از سطح دغدغه مندی و نگاه عمیقش به تئاتر داره. پیش تر، آن قدر شوایک و سقراط به نظرم فاخر بودند که شکی برای دیدن ریچارد باقی نمی گذاشت.
روایت نعیمی از نمایش نامه ریچارد شکسپیر بی نقص نیست و اگه کارهای دیگه نعیمی مثل سقراط یا شوایک سرباز ساده دل رو دیده باشین، خیلی راحت متوجه می شین که ریچارد از اونا ضعیف تره. خیلی ضعیف تر. با این حال بازهم با یک تئاتر خوب و استاندارد مواجهیم که از اکثرتئاترهایی که در حال اکران ان بسیار بهتره.
از ویژگی های دیگه ای که می شه بهشون اشاره کرد اینه که ریچارد زیادی شلوغ و پرشخصیته که بدیهتن به خاطر ماهیت نمایش نامه شکسپیر هست و نکته دیگه این که نسبت به سقراط و شوایک، کمتر تو شکل و فرم محتوا دست برده شده. شاید به این خاطر باشه که درسته همه چی داره تو قرن پانزده اتفاق می افته ولی تو گویی قرن بیست و یکه.
بازی حامد کمیلی واقعن درخشانه. همون قدر که آئیش می تونه نقش اول کارای نعیمی رو خوب دربیاره ویک تنه قسمت عظیمی از کار رو پیش ببره، حامد کمیلی هم به نظرم خوب تونسته بود از پس این کار بربیاد.
 از همه اینا بگذریم کارهای نعیمی به نظرم یک تفاوت با سایر تئاتر ها دارن و اون آخرشه. خیلی باشکوه تر مردم تشویق می کنن. خیلی زیباتر از عوامل کارش تشکر می کنه و یکی یکی میارشون رو صحنه و این عمومن تصویر خوبی تو ذهن آدم می کاره. یادمه سر سقراط_که بی اندازه شلوغ بود_با بیان زیبایی از مردم می خواست افرادی که بالکن سه بودند و ایستاده نمایش رو تماشا می کردند رو جانانه تشویق کنن. حرکت بسیار زیبایی بود.
 
پی نوشت 1: بلیط رو می تونید از اینجا تهیه کنید.
پی نوشت 2: من روزی که این تئاتر رو به دعوت مهدی عزیز دیدم، زیادی خسته بودم. اونقدر که وقت برگشت از خستگی مجبور شدم مسافت نسبتن کوتاهی رو تاکسی بگیرم. احتمالن این موضوع باعث شده بود کمتر از همیشه دقت کنم.

نظرات  (۱)

امروز داشتم به وبلاگ قدیمی ام نگاه می کردم. دیدم همه پست هاش رو دوست دارم چون واقعی ان ولی این حقیقتن واقعی نیست.
نوشتمش تا آپدیت کنم وبلاگم رو بعد مدت ها. البته بخش هاییش مثل اینکه شوایک و سقراط خیلی خوب بودن واقعیه ولی حالم از این تئاتر بهم خورد. خیلی یه جوری بود. حوصله اش رو نداشتم. حتی حوصله این که تا تهش نشستم. وقتی رسیدم خابگاه اون قدر خسته بودم که حد نداشت. اصلن فکر می کنم از همون موقع ها یعنی تابستون دیگه حوصله ندارم. حوصله فیلم دیدن، تئاتر دیدن، کتاب خوندن.
این روز دارم فکر می کنم. فکر می کنم که چرا این قدر بی انگیزه شدن. چرا تا این حد اتفاق های نسبتن ناخوب دومینویی روخ می دن و چجوری نمی تونم مثل قدیم بهینه از زمانم استفاده کنم. نمی تونم متمرکز شم. دچار انقباض و انسباط زمان به میزان زیادی شدم. به میزان زیادی حوصله آدم های دورم رو ندارم. مثل قدیم راجع به کارهام فکر نمی کنم. ساعت های زندگی ام بهم ریخته. شام خوردن و ناهار خوردن مثل قدیم بهم لذت نمیده. حتی فهمیدن هم بهم لذت نمیده. زود حوصله ام سرمیره. زود سوئیچ می کنم. ولی خب مطمئنم خیلی زود می تونم حل کنم این ماجرا رو و این یه خورده آرومم می کنه

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی