بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی / خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد / حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است / عیش با آدمی ای چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف / مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسروشیرین دهنان / گرنگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات/ مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ / ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن / که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
پی نوشت 1: آخر شب که می شود، گاهی حافظ می خوانم. حس و حالم را خوب می کند. به اندازه ای که این شعر زیبا حال امشبم را خوب کرد، فکر نمی کنم چیزدیگری می توانست چنین کند.
پی نوشت 2: بیت اول را خیلی دوست دارم. خیلی آرامش بخش است.
پی نوشت3: دوست داشتم این غزل را با صدای شاملو هم می شنیدم که گویا از چنین نعمتی محروم شده ایم و این غزل در بین غزل هایی که شاملو خوانده وجود ندارد.
- ۰ نظر
- ۰۶ بهمن ۹۶