مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب انسان ها نوشته مت هیگ» ثبت شده است

نقد کتاب انسان ها / مت هیگ


پیش نوشت پیش از صفر: این را قبلن برای دوستم نوشته ام و لذا نباید انتظار داشت به یکایک قسمت های این کتاب پرداخته باشم. حتی ممکن است مطالبی بی ارتباط به کتاب نیز بیان کرده باشم. بیشتر به چشم تمرینی برای نوشتن به آن نگاه کنید:) تازه وبلاگ نویسی را شروع کرده ام.

پیش نوشت صفر: تلاش کردم لحن محاوره ای را از حالت محاوره ای اش خارج کنم اما گمان می کنم آن قدر موفق نبودم.

پیش نوشت 1: ببخشید برای تو این چرندیات رو می نویسم اما همیشه دوست داشته ام درمورد کتابهایی که خوانده ام با آن هایی که همان کتاب ها رو خوانده اند به گفت وگو بپردازم و همانطور که احتمالن می دانی این کار جز لذت بخش ترین کارهای زندگی ام محسوب می شود. نخست ممنونم که چنین کتابی را به من معرفی کردی هرچند باید منتظر کتاب هایی که به تو معرفی خواهم کرد باشی! (امیدوارم آن قدر زیاده روی نکنم که از پیشنهاد دادن کتاب منصرف شوی :دی) یکی از کارهایی که توصیه می کنم همیشه انجا دهی نوشتن چندسطر در مورد کتاب هایی است که می خوانی. این نوشتن می تواند در حین یا حتی بعد از خواندن کتاب باشد. احتمالن باعث شود خواندن برایت آن قدر منفعل نشود و به نوعی جذاب تر از همیشه به نظر برسد.

پیش نوشت 2: اخیرن عادت کردم درهنگام خواندن کتاب ها  تداعی ها و تحلیل هایم را در برگه ای که کنار خود می گذارم، راجع به کتاب بنویسم ; چنین کاری (علاوه بر مواردی که در پیش نوشت پیش نوشته ام) باعث می شود اگر موضوعی جذابی برای جست وجو وجود داشته باشد یا به صحت برخی از مطالب شک کنم آن ها را هم بنویسم تا بعد از خواندن در اینترنت به دنبال شان بگردم که البته به صحت بعضی ازمطالب این کتاب شک کردم وحتی درموردی ب نظرم اشتباهی صورت گرفته بود اما  درروند داستان تاثیری نداشت . احتمالن باید ناشی از خصیصه ذهن ایراد یاب باشد (احتمالن مثال ذهن تناقض یاب و مصداق یاب که محمدرضا شعبانعلی را بیان می نماید به نوعی در تصدیق این حرف من باشد) شاید هم ناشی از فراموش کردن رسالت نویسنده که دراین باره درادامه بیشتر توضیح خواهم داد.

 درحین خواندن این کتاب درس خیلی خوبی گرفتم و آن پرهیز از قضاوت شتاب زده بود . وقتی ب مواردی که درابتدای نوشته هام بیان کرده ام و آنچه اکنون که این متن را می نگارم در ذهنم می گذرد می نگرم، بیشتر وبیشتر از قضاوت زودهنگام خود ناخشنود می شوم که درادامه بیشتر راجع به این مورد برایت صحبت خواهم کرد. به عبارتی دیدن تغییر در نظر خودت در حین و پایان کتاب شاید بیشتر به تو یادآوری کند که باید در زندگی از قضاوت شتاب زده بپرهیزی و دیدن تغییر در نظر هم به تو یادآوری خواهد کرد که چه بسا بعد ها نیز در چیزهایی که امروز به آنها به دیده یقین می نگری تردید نمایی و این تردید آغاز جستجو و فهم است.


اصل مطلب : اولین نکته ای که درمورد کتاب مطرح است و  همیشه برای من سطحی بین وجود داشته وشاید هنوزهم وجود داشته باشد، جلد کتاب است. به نظر فاکتور مهمی نمی آید اما همیشه دوست داشتم راجع به آن اظهارنظر نمایم. به نظرم جلد کتاب زیباست .خیلی زیباست. حتی رنگ آبی بکاررفته در این سری از کتاب های انتشارات هیرمند بسیار چشم نواز بود. 

دومین نکته شاید تقسیم کتاب به دوبخش باشد. بخش اول که تازه اندرو جدید وارد ماجرا شده ونگاه بیش از اندازه سیاهی به انسان ها دارد، داشت مانع می شد به خواندن ادامه ی کتاب بپردازم . بطور کلی باور دارم افرادی که دنیا را بیش از حد سیاه می بینند یا افرادی که به طرزی افراطی به دنیا خوشبین هستند صرفن حراف اند وهیچ چیزی برای ارائه دادن ندارند .نمی دانم تا به حال چقدر بااین افراد درارتباط بودی ولی یک سری ازاین دکترهای قلابی که سمینار برگزار میکنن و یا یه سری افرادی که کلی ویس می دهند که صبحتون رو با انرژی شروع کنید  به نظرم از این قماش هستند . درهرحال به نظرمن (که صرفن نظرشخصیه من وهیچ ارزش واعتباری نداره) دنیا سرشار از تناقضات وزیبای ها وزشتی هادرکنار هم هست که به خوبی درادامه ی داستان به این موضوع اشاره میشه و شاید دلیلی باشه که اندرو تصمیم می گیره انسان باشه وارتباطش رو با موجودات هم نوع خودش قطع می کنه وحتی دست به کشتن هم نوع خودش بزنه. دیدن عشق درکنار خیانت وریا وهزاران جنایتی که انسان ها می کنند به تنهایی کافی است که دنیا تنفرانگیز نباشد !

نکته سوم به نظرمن توجه به رسالت کتابه. موضوعی که شاید درنظرنگرفتن آن باعث شود نتوانیم به درک درستی از کتاب ها برسیم. قبل از این که کتاب را بخوانم گمان می کردم کتاب بیشتر درباره ریاضیات است. درواقع جلد کتاب ترجمه شده چنین پیش فرض ذهنی ای رو بوجود آورده بود اما آن قدرها کتاب به ریاضی مربوط نیست. ریاضیات بستری را فراهم کرده تا نویسنده برداشت ها و نحوه نگاهش به دنیا را در کتاب جاری کند. قبل ترها رمان هایی دیده بودم که اهداف آموزشی داشتند و البته بد هم از آب درنیامده بودند. قتل در فانوس دریایی دکتر میرزاوزیری از همین جنس است. داستان فوق العاده جذابی دارد هرچند در حین داستان می توان کمی منطق آموخت. به گمانم استفاده از چنین بستری می تواند دوباره ناعلاقه مندان به ریاضی را با ریاضی آشتی دهد. با آن که بسیار به ریاضی علاقه دارم ولی محتوای فوق العاده کتاب باعث نشد دوست داشته باشم ریاضیات نقشش به اندازه ای که می خواستم پررنگ باشد!

نکته ی چهام ترجمه ی کتاب هست. خیلی روان نیست ولی قابل قبول است.

نکته ی پنجم نگاه جالب نویسنده کتاب به بعضی از مسائل موجود درجهانه و برای بیان بعضی ازحرفاش درقالب تحلیل هایی که اندرو درطی داستان ارائه می ده، مثال هایی بسیار جالبی ارائه میده که تابحال بهشون فکر نکرده بودم ولی بهترین دستاورد کتاب این بود که شاید سعی کنم کمتر قضاوت زود هنگام انجام بدم .
داشتم فکر می کردم مثلا اگه من می خواستم به جای نویسنده کتاب بنویسم درجاهایی که نویسنده نام ازموزیک می بره مثل تم عشق از انیو موریکونه، باید نام از علیرضا قربانی می بردم ومثلا ترک فوق العاده "برای تو" از آلبوم"برسماع تنبور" . نمی دانم آیا این رو گوش داده ای یا نه ولی هم این غزل مولانا فوق العاده است و هم علیرضا قربانی. باید آلبوم برسماع تنبور رو پلی کرد و فارغ از کارهای ناتمام و دد لاین ها و امتحان ها نشست و آن را شنید و لذت برد.

درهنگام خواندن کتاب به شدت یاد مسافران رامبد جوان افتادم . درمجموع اون کار هم بسیار ایده ای بود و تاحدی به هم شباهت داشتند.

یادم باشد سینما پارادیزو هم را ببینم.

جملاتی از کتاب:

  • یک روز، اگر به قدرت رسیدی ، به مردم این را بگو : اینکه فقط می توانید معنی اش این نیست که باید کاری انجام دهید . نوعی قدرت وزیبایی درفرضیه های ثابت نشده وگل های چیده نشده است.
  • تکنولوژی جدید روی زمین، فقط یعنی چیزی که پنج سال دیگر به آنها می خندی . برای چیزهایی که ارزش قائل باش که پنج سال دیگر به آنها نمی خندی . برای چیزهایی مثل عشق و شعر خوب یا یک ترانه یا یک آسمان ارزش قائل باش.
  • روی زمین، شبکه ی اجتماعی عموما همراه است بانشستن پشت کامپیوتر فاقد شعور و تایپ کلماتی درمورد نیازبه یک قهوه وخواندن اینکه آدم های دیگر به قهوه نیاز دارند، درحالی که یادت می رود واقعن قهوه درست کنی !
  • باید اعتراف کنم انسان ها مقداری زیادی ازوقت شان را - تقریبن همه ی آن را - باموضوعات فرضی - تلف می کنند . من می توانستم ثروتمند باشم . من می توانستم مشهور باشم . باتوبوس تصادف کرده باشم . .... آنها صیغه ی شرطی رابیشتر ازهرشکل حیاتی شناخته شده به کارمی برند. اما من خودم را نکشته ام . من زنده ام . بیا روی این تمرکز کنیم .
    درمجموع به نظرم کتابی است که ارزش خوندن رو داشت.


پی نوشت: ترک فوق العاده برای تو از علیرضاقربانی در سایت بیپ تونز (+)

  • Abolfazl