مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

مکتوبات من

سعی می کنم به کمک نوشتن کمی ساختارمندتر فکر کنم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

پیش نوشت 1: هرآنچه در زیر نوشته می‌شود تجربیات شخصی نگارنده بوده و قابلیت استناد ندارد. نگارنده بیشتر سعی بر آن داشته که سرنخ هایی برای انتخاب رشته بدهد. لذا خواهشمند است هنگام خواندن این نوشته هدف نگارنده را از یاد نبرید.

پیش نوشت 2: قسمتی از مطالبی که بیان خواهم کرد تعلق خاصی به گروه آزمایشی خاصی ندارد؛ با این حال قسمتی نیز بطور خاص برای دانش آموزان ریاضی-فیزیک نوشته شده است.

پیش نوشت 3(نامربوط): این روز ها مد شده هرکسی از دانشگاه می نالد. از اینکه این نظام آموزشی بیمار است. خیلی هایشان هم بی راه نمی گویند اما من هم خیلی از دانشگاه خوشم نمی آید و آنچه قبل از ورود انتظار داشتم از زمین تا آسمان با آنچه هست فاصله دارد اما به شخصه فکر می کنم کمی خوش بین تر از آنها هستم. البته باید منطقی هم باشد تنها دو سال است که به دانشگاه آمده ام!

 

 

اصل مطلب : بعد از آن که کنکورتون رو دادید و نتایج  توسط سازمان سنجش اعلام شد، احتمالا به مدت چند روز وقت به شما وقت داده می شود که کدهای رشته های مورد نظر خود را در سایت سازمان سنجش وارد نمایید. قابل به ذکر است مدت انتخاب رشته به احتمال خیلی خوبی یک الی دو روز نیز تمدید خواهد شد اما توصیه می کنم این انتخاب را برای دقایق پایانی نگذارید. بدیهی است فرصت دراختیار داده شده بسیار اندک بوده و این فرآیند مستلزم آن است که پیش از آمدن نتایج به انتخاب رشته فکرکرده باشید. هرچند معتقد نیستم که تمام زندگی شما منوط به این تصمیم است اما اهمیت آن را نمی توان کتمان کرد.

برای این منظور، نخست به موضوع ترس از تصمیم گیری می پردازم که به نظرم مهم ترین نقش را در انتخاب هایی که بعد ها آنها را نادرست خواهیم خواند و خود را برای آن شماتت خواهیم کرد، بازی خواهد کرد و درنهایت نیز توصیه هایی خواهیم کرد.

  • Abolfazl

1. امروز برای همراهی عزیزی در کنکور رشته تجربی به دانشگاه فردوسی رفتم. اولین فرد آشنایی که دیدم امین بود. فکر کردم که او هم برای همراهی فردی آمده اما در کمال تعجب دیدم از مهندسی برق دانشگاه تهران انصراف داده و برای شرکت در کنکور تجربی آمده. بهت زده شدم. شاید بگویید نباید بهت زده می شدی چرا که فلانی که سال پیش رتبه 1 تجربی شده بود هم از برق شریف انصراف داده بود اما اگر امین را می شناختید بهت زده که چه عرض کنم احتمالن شاخ در می آوردید. داشتم فکر می کردم که شاید اگر آن فرد به جای رتبه 1، رتبه ی 11 شده بود چقدر اوضاع متفاوت بود. نمی دانم به نظر شما مقصر کیست؟ نظام آموزشی؟ مادر و پدرها؟ غول مردم؟ پول ؟ یا ...؟

2.  وقتی بچه ها رفتن سر جلسه داشتم برمی گشتم تا کمی در دانشگاه قدم بزنم. (هنوز آفتاب آن چنان بر دانشگاه مستولی نگشته بود!) دو معلم را دیدم که داشتند برمی گشتند به سمت خانه هایشان. در حین قدم زدن حرف هایشان را می شندیم. می گفتند باید به مشتری های 97 فکر کنیم و ازهمین امروز داشتند درباره برنامه همایش ها، کارگاه ها، کلاس ها و مشتری های تازه اشان سخن می گفتند. (دقیقن با همین لفظ مشتری)

3.  مسافتی به اندازه 10 برابر درب حافظ تا ولیعصر پلی تکنیک را قدم زدم و به اطراف می نگریستم. تنها دو دانشکده دیدم اما خب اگر دانشگاه خودمان بود باید 10 بار حدود 15/16 تا دانشکده را می دیدم. دوست داشتم حبیب نفیسی (بنیان گذار دانشگاه) زنده بود. آنگاه می رفتم پیشش و می پرسیدم نفیسی جان! عزیز دل برادر! آیا جای بهتری برای بنیان گذاری نداشتی؟!

4. نکته جالبی که توجهم را بسیار به خود جلب کرد سریع دوست شدن پدر و مادر ها با هم بود. دوست شدن سریع کسانی که تنها اشتراکشان به دنیا آوردن فرزندی در یک سال یا نهایتن یکی دوسال این ور اون ور باشد و خاطره تعریف کردن و اشتراک اضطراب هایشان با یکدیگر و تلاش هریک برای زدودن اضطراب دیگری و فِیل نشدن هیچ یک از تلاش ها برای ایجاد گفت و گو چیزی است که جوان ها باید بیشتر یاد بگیرند!

5. امروز فرصت داشتم که بیشتر به چهره ها بنگرم. هم چهره جوانانی که تا چند ماه دیگر قرار است دانشگاه بیایند و هم در چهره پدر و مادرهایشان. چهره ها خیلی می آموزند. تصمیم دارم وقتی در شهر راه می روم بیشتر به مردم نگاه کنم. به سرنوشت ها و سرگذشت ها فکر کنم.

6. پای صحبت های مادر ها هم که می نشستم تقریبن همه می گفتن که فرزندشان تا 3-4 شب نتوانسته بخوابه و همه هم می گفتند فرزندشان شب گذشته به شدت گرمش بوده. نه اینکه خودم نشده باشد که از استرس خوابم نبرده باشد و دمای بدنم هم بالا نرفته باشد(حتی اگر به من القا کنند که استرس نداری و خود هم باور داشته باشم!) اما کاش قبل از اینکه دیشب تلاش کنند که بخوابند (ونتوانند) می دانستند که لحظات مهم تری در زندگی وجود دارد که بهتراست آن میزان استرس برای آنها صرف شود. (فکر کنم هرکسی یه آستانه استرس داشته باشه! همینجوری رو هوا :دی) اما چه می شود کرد که خودم هم هنوز این رو درک نکردم:))

7. گفتم استرس! ناراحت کننده ترین قسمت ماجرا دیدن دختری بود که ساعت 7 و بیست دقیقه به همراه مادرش برای رسیدن به محل امتحان می دوید (در چند صد متری امتحان بودن فکر کنم یا نهایت با اتوبوس های دانشگاه تا 7 و نیم می رسید) و اضطراب شدیدش هم قابل پنهان نبود. درست است روی برگه نوشته بود 7 و نیم فرآیند آزمون شروع میشه و 7 هم درحوزه ها بسته اما همیشه تاخود چند دقیقه به 8 هم راه می دهندو هیچ مشکلی هم پیش نمی آید. این را اگر روز قبل یکی برای شرکت کنندگان بگوید خیلی خوب است.


پی نوشت نامربوط: فرق استرس و اضطراب چیه؟!

  • Abolfazl

زیر درهم ورهم 1:

یکی از جالب ترین اتفاقی که در انتخاب واحد چند روز پیش اتفاق افتاد این بود که دانشگاه لینک کمکی ای تعریف کرده بود که به نوعی می شد به کمک آن به صورت تمرینی انتخاب واحد کنی و ببینی چه چیز هایی با چه چیزهای دیگری تداخل دارد. باوجود اینکه کسی از بچه های ورودی ما از این لینک خبردار نبود اما چون لینک 78 را قبلن می شد استفاده کرد یک ربع قبل از انتخاب واحد یکی از بچه ها به صورت اشتباهی 79 را زد و دید که باز شد و حتی میشود واحد هم برداشت! ملتی هم که از این ماجرا باخبر شدند مثل مور و ملخ داشتند واحد برمی داشتن غافل از اینکه این صرفن یه لینک تمرینی است اما من و دوستم با اینکه نمی دانستیم اوضاع از چه قرار است حدس زدیم که چون یک ربع دیگر قرار است انتخاب واحد شروع شود به احتمال خوبی این لینک fake است و بااحتمال درست بودنش هم انتخاب با فلان استاد آن قدر برایمان اهمیت نداشت که ریسک کنیم چرا که ممکن بود اشتباه و ایرادی رخ داده باشد اما کاری که کردیم فقط مشاهده می کردیم که چه درس هایی با چه سرعتی دارد پر می شود! واین خیلی خوب بود چرا که در اولویت برداشتن درس هایمان تجدید نظر کردیم و حتی در موردی با توجه به مشاهدات ترجیح دادیم یکی از درس هایمان را فدای گرفتن درسی دیگر با استاد مورد نظر کنیم. درحین مشاهده چنین رفتاری به ذهنم رسید از کجا باید در شرایط مشابه متوجه شوم آنچه دارم مشاهده می کنم عینا آنچه خواهد بود که بعد ها اتفاق خواهد افتاد (هرچند معلوم بود که کسی چنین هوشمندی ای رو که ممکنه ازنظری هم حماقت محسوب بشه در این مورد خاص انجام نمیده) به عبارتی دنیای واقعی در نظرم بسیار پیچیده تر از آنچه مشاهده کردم بود. حتی با فرض دیدن وقایه پیش از وقوع هم نمی شود گفتن از آنچه در آینده رخ خواهد دادن دشوار به نظرم می نماید!


زیردهرهم ورهم2:

یکی از باگ هایی که سیستم انتخاب واحد ما دارد این است که می شود چند نفره وارد پرتال شد و انتخاب واحد کرد. بگذریم از اینکه یه عده از دوستانم با مراجعه به مرکز انفورماتیک می خواستند سیستمی طراحی کنند که چنین مشکلی نداشته باشد اما پاسخی که شنیدند این بود که این کار رو باید دست یه تیم متخصص داد نه شما! (آخه یکی نیست بگه بنده خدا پس چرا دارین ما را تربیت می کنین و مگه قرار نیست این مدرک تهش به یه دردی بخوره!). چیزی که این باگ در پی دارد این است که عده ای باعث می شوند به عده ای دیگر واحد نرسد و به قول خودشون زرنگی کردن و اینا و کلی هم خوش حالند! اما به نظرم این دسته ضررکننده ترین دسته اند چرا که درک نکرده اند به دست آوردن چیزی مساوی از دست دادن چیز دیگر است و چنین افرادی وقتی هم وارد جامعه میشن همش دنبال میان برها هستند و این حرف ها. این جور آدم ها بیشتر برایم تداعی افرادی را دارند که از شرکت های هرمی یا چیزهایی مثل نت ورک مارکتینگ برخلاف عموم جامعه یه منفعت مالی بدست می آرند اما برخلاف اون به ظاهر ضرر کرده ها درک نمی کنند که برای پیشرفت راه میان بری وجود ندارد و أرآینده ی خیلی زود شکستی خواهند خورد که حتی ممکن است آنها را ازپای در بیاورد.


پی نوشت زیردرهم ورهم 2:

این عکس-نوشته شعبانعلی رو وقتی اولین بار سال پیش دیدم خیلی دوست داشتم که تاحد زیادی مرتبط است (درحقیقت خیلی تلاش کردم ولی لینک اون پستی که عکس زیر منتشر داده شده بود رو پیدا نکردم برای همین عکسش رو گذاشتم وگرنه ترجیح می دم همیشه ارجاع بدم)



  • Abolfazl

پیشگفتار :معرفی نوشته هایی ازجنس "درهم ورهم" :
یشتر از جنس دردودل هستند بااین تفاوت که اسلوب یک نوشتار رو ندارند و بعضا پاراگراف هایی پشت سرهم آمده اند که هیچ گونه ارتباطی به هم ندارند! هر "درهم ورهم" ای خود به چند قسمت تقسیم شده(که ممکن است فقط یک قسمت داشته باشد یا بعدها ویرایش شده و قسمت های دیگری به آن اضافه شود) که آن را زیردرهم ورهم می نامیم وآن ها را نیز شماره گذاری می کنیم. زیردرهم ورهم ها نیز ممکن است باهم اشتراکی نداشته باشند که احتمال این عدم اشتراک از عدم اشتراک خود درهم ورهم ها به هم و مطالب خود یک درهم ورهم به هم کمتر است!
پیش نوشت :صرفن یه چیزهایی که تو ذهنمه(ونه همشون) رو سعی می کنم بنویسم ولی فعلن نتیجه گیری خیلی خاصی ندارم و اگر هم باشد به نظرم خیلی قابلیت استناد ندارد (حتی برای خودم) وشاید این خاصیت" درهم ورهم" باشد!

زیردرهم ورهم 1: اخیرن تصمیم دارم زمان های خالی بین کلاس هام رو یا به خوندن روز نوشته های محمد رضا شعبانعلی بگذرونم یا تو متمم بگردم یا یه سری بلاگ رو چک کنم(در هرصورت از اینکه بشینم تو تلگرام و تو یه گروه با یه سری آدم چت کنم که هرروز دارم می بینمشون بهتره!). در هرصورت چند روز پیش 1.5 ساعت بین دو کلاسم فرصت بود و این فرصت به متمم خوانی گذشت. یکی از بخش های مورد علاقه ی من در متمم, آشنایی با افرادی است که معرفی می کنه که درهمین راستا دیدم متمم هربرت سایمون رو معرفی کرده. درابتدا و با صرفن دیدن نامش فکر کردم که یه متفکری در حوزه مدیریت واین جور چیزها باید باشه وناگهان دیدم نوشته:

ضخیم

هربرت سایمون از جمله دانشمندانی است که به سادگی نمی‌توان او را به یک حوزه‌ی خاص علمی نسبت داد.

او را جامعه شناس، روانشناس، دانشمند علوم اجتماعی، اقتصاددان، متخصص تصمیم گیری، متخصص علوم سیاسی، دانشمند علوم کامپیوتر و از جمله پیش‌تازان سیستم‌های خبره در هوش مصنوعی و نیز نظریه بازی ها می‌دانند.

برایم خیلی جالب بود! آیا می شود یک نفر در همه ی این حوزه پیشتاز باشد؟ با سرچ بیشتر در اینترنت کمی بیشتر با او آشنا شدم و از آن زمان تاالان که دارم ایم متن را می نگارم تمام حواسم به این موضوع متوجه شده است وباید ذکر کنم که هم اکنون پرسش هایی نشئت گرفته از همان پرسش اول وبسیار جزئی تر که با توجه به تجربیاتم نیز شخصی سازی شده اند مرا از کار وزندگی انداخته اند!

زیردرهم ورهم 2: اخیرن سر کلاس فلسفه اخلاق استاد دارد در مورد نگاه کلی نگر صحبت می کند. مطرح کردن هرم علوم در کشور های جهان سوم و کشورهای پیشرفته یا سوق دادن بچه ها به این سو که باید از همه چیز کمی بدانیم و نگاه فلسفی داشتن به مسائل مهندسی و چندین مثال وتجربه خود مجالی است برای اندیشیدن کما اینکه استاد این درس خود دو کارشناسی و دوکارشناسی ارشد دارد و احتمالن مضرات یا مفید بودن این کار را می داند(البته باید بگم به شخصه با چند مدرک گرفتن مخالفم اما با همه چیز دانی نه!)

زیردرهم ورهم 3: همیشه این که در چند حوزه صاحب نظر باشم من رو به یاد زمان این سینا ها وخواجه نصیر ها که هم نجوم می دانستند هم پزشکی هم ریاضیات ومنطق وهم دستی در ادبیات داشتند و ... و به نظرم می رسید در دنیای امروز چنین چیزی ممکن نباشد کما اینکه دانشگاه های ما نیز چیزی فراتر از تصور پیشین من را نشان نمی دهد که البته این با این پیش فرض است که همان اندک تخصص در یک حوزه ونه حوزه های دیگر در دانشگاه موجود باشد!

زیردرهم ورهم 4:محمدرضا شعبانعلی هم در این مورد برایم جالب است.

او در مورد رشته ی خودش که در کارشناسی خوانده یعنی مکانیک هرروز مطالعه می کند, درمورد فلسفه تکنولوژی دیجیتال می نویسد, هرازگاهی تحلیل هایش را درباره ی اوضاع سیاسی در ایران یا اوضاع سیاسی جهان منتشر می کند , نظرات اش در حوزه مدیریت ومشاوره بسیار قابل اعتنا است و هزاران نظر درحوزه های مختلف اما گمان می کنم وقتی از او بپرسی دقیقا کارت چیه ؟ پاسخ دهد معلم مذاکره هستم یا یک حوزه ای در مذاکره که خود بسیار تخصصی است یعنی اینکه به نظرم جالب است آدم در همه ی حوزه مطالعه داشته باشد یعنی یک حوزه اصلی را به عنوان تخصص خود انتخاب کند ودر آن حوزه خاص نفر اول باشد و اطلاعات در زمینه های دیگر زیربنای تصمیمات و اقدامات تخصص اول مان باشد (یا لااقل من چنین پرداشتی داشتم که البته ممکن است درست نباشد)

زیردرهم ورهم 5:متمم درسی دارد تحت عنوان "دانش آموزان T وکلاس های مربع"که مدلی رو برای یادگیری پیشنهاد داده و آن یادگیری به صورت T است که در یک حوزه بسیار عمیق شویم و از همه ی حوزه های دیگر بدانیم.

زیردرهم ورهم 6:همیشه همه چیز دانی برایم تداعی هیچ چیز دانی داشته است اما اخیرن بسیار تمایل دارم دستی در همه چیز داشته باشم. از فلسفه و ادبیات بگیر تا فیزیک کوانتوم و کامپیوتر و ریاضیات! ولی می دانم که نمی شود ونظام آموزشی ما نیز بگونه ای است که شاید خیلی دیر بفهمی واقعا برای چه حوزه ای بهتر هستی.

پی نوشت: به زودی باید در این مورد مطالعه کنم و تصمیمی در زندگی درراستای مواردی که مطرح کردم بگیرم!

  • Abolfazl